سلام
راستش یه مقدار سخت هست چون باید همه ی شرایط رو بررسی کرد که به نظرم مشاوره ازدواج میتونه خیلی کارساز و مفید باشه در این مورد
ولی مسئله ای که هست اینه که تو این مدت یک سالی که فرمودین پسر خاله تون با اون خانوم در ارتباط بودن خب خیلی طعیبیه که بهم وابسته بشن و این تصمیم گیری عاقلانه رو یه مقدار سخت تر میکنه
یکی از مواردی که دوستی و ارتباط رو خارج از خونواده اشتباه میدونه همین هست
چون بالاخره آدم توی جوونی بیشتر تابع احساس هست و وقتی دو تا جوون بهم علاقه مند میشن و کنار هم قرار میگیرن مثل پنبه و آتیش خیلی میتونن تاثیر بذارن روی همدیگه
این ها باعث میشه که وجوه مشترکاتی که با هم دارن و نقاط مثبت خیلی پررنگ بشن و از نظر هم همون عشق رویاییشون هست
و همچنین تفاوت ها یه جورایی خیلی کمرنگ شده و تقریبا کنار گذاشته میشن
به خصوص اینکه تفاوت هایی که خونواده ها با همدیگه دارن
همه ی ما میدونیم که برای یه ازدواج موفق باید دو طرف با هم هم کفو باشن که بعدها مشکلی پیش نیاد
به نظرم پسر خاله ی شما که سنشون هم کم نیست با توجه به شناختی که از خونواده شون راجع به این مسائل دارن و با این روابط مخالفن خب خیلی بهتر بود این رابطه رو به این شکل شروع نمیکردن
اما حالا که شده باید سعی کنن یه مدت به خودشون ، خونواده شون و اون خانوم هم زمان بدن و همه چیز رو بررسی کنن یا مشاوره برن
که اگه دیدن واقعا میتونن با هم زندگی کنن و خونواده ها هم کنار اومدن میتونن گام بعدی رو بردارن
ولی خب با توجه به چیزایی که شما فرمودین تفاوت سطح مالی زیاد هست و این اولین آسیب رو به دختر وارد میکنه
فکر کنین فردای روز اون دختر بیاد تو این خونواده حالا کسی چیزی بهش بگه کلی حرف و حدیث درست میشه
خودش هم احساس میکنه خیلی از خونواده ی شوهرش پایین تره و خب این خیلی آزار دهنده است.
دختر خاله ی من هم دوسه سالی میشه که با یه پسر به قول خودشون به هدف ازدواج دوست شدن
دختره تو سن 16 سالگی و پسره فکر کنم 18-19 سال
بماند که از طریق یه واسط این رابطه شکل گرفته ولی هفت ماه که گذشت به من گفت جریان رو که دیگه خیلی دیر شده بود برای جدایی و مانع شدن ادامه ی رابطه
چون خیلی بهم وابسته شدن
با این وجود خونواده اش سنتی هستن و پدرش هم به شدت مخالف این روابط هست
یعنی من که شوهرخالم رو میشناسم اخلاقش چجوریه از این حرکت دخترش خیلی ترسیدم گفتم مبادا بفهمه بلایی سرش بیاره
حالا فکر کنین این مدت سه سال رو این ها پنهانی با هم در ارتباطن البته خیلی بیشتر به صورت تلفنی و پیامک در ارتباطن
چند باری هم که دعواشون شده و میخواستن جدا بشن دختر خالم از نظر روحی خیلی آسیب دید تو درساش کم آورد
حتی گریه ها و بغض هاش باعث شد بیماری تنفسی بگیره
اما من بارها که باهاش حرف زدم گفت من نمیتونم به کسی دیگه غیر از این پسر فکر کنم و اگه قرار باشه ازدواج کنم همین انتخابمه یا مجرد میمونم
وقتی هم گفتم اگه پدرمادرت بفهمن چی گفت هیچی برام نیست میرم خودکشی میکنم
انگاری کر و کور شده هیچی تو گوشش نمیره
حتی من بگم پسره فلان بهش برمیخوره میگه آجی در مورد عاقامون درست حرف بزن!
با این حال یه بار هم که قهر بودن میخواسته بود توی جاده خودش رو ماشین پرت کنه بیرون!
این رو عرض کردم که بگم وقتی رابطه احساسی بشه و احساس به عقل مسلط بشه خیلی سخت میشه مدیریت صحیح رو اعمال کرد.
کسی مخالف عشق و ازدواج نیست اما هر چیزی راه و مسیر درستش رو داره که آسیب زا نشه.